- زلف بستن
- نمودن معشوق خود را به عاشق و دل او را بکمند خود درآوردن
معنی زلف بستن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کینه کشیدن انتقام گرفتن
زیگ بستن گواژ کار دشوار
زه بستن، زه بستن کمان را
کنایه از فایده بردن، بهره بردن، برای مثال به غیر از آنکه بشد دین و دانش از دستم / بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم (حافظ - ۶۳۳)
پرده کشیدن، خیمه بستن، خیمه زدن، برای مثال درون خرگه از بوی خجسته / بخور عود و عنبر کله بسته (نظامی ۲ - ۱۵۶) ، می دمد صبح و کله بست سحاب / الصبوح الصبوح یا اصحاب (حافظ - ۴۲)
کنایه از پریشان و آشفته کردن مو
نفع یافتن سور بردن نتیجه گرفتن
نصب کردن علم برافراشتن درفش
نصب کردن خیمه از پارچه تنک و لطیف: (میدهد صبح و کله بست سحاب الصبوح الصبوح یا اصحاب خ) (حافظ)، نصب کردن کله: (چون مهد خواهر تبریز بمدینه رسید شهر را آیین بستند و کله بستند)
گلک آتش. مشتعل گردیدن افروخته شدن آن: خنده بر برق زندگرمی خاکستر ما چه گلک بسته ای ای آتش می بر سرماک (محسن تاثیر)
دل بستن به کسی یا چیزی علاقه مند شدن به او محبت یافتن نسبت بوی
در یک ردیف قرار گرفتن، صف کشیدن، برای مثال مهتران آمدند از پس و پیش / صف کشیدند بر مراتب خویش (نظامی۴ - ۷۲۱)
کنایه از خاموشی گزیدن، سخن نگفتن
کنایه از به کسی یا چیزی علاقه مند شدن، عشق و محبت پیدا کردن
خاموش ماندن سخن نگفتن: دبیر بزرگ آن زمان لب ببست بانبوه و اندیشه اندر نشست. (شا. لغ)